سفارش تبلیغ
سفارش تبلیغ

سپیده ی صبح


بزرگ مرد تاریخ

 
 
لوگوی دوستان
گنجینه احادیث

جستجو گر گوگل

امارگیر حرفه ای سایت



1- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟

4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟

7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟

8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟



   نوشته شده در دوشنبه 90/8/2  توسط  



دیروز پدر و برادر دورت را می گرفتن تا مبادا چشم نامحرم به تو بیافتد
ولی امروز در میدان نبرد...

زینب (س)، قربانت بروم، آن روز به تو، انگ بی دینی زدند و گفتند خارجی! و آن طور تو را بین نامحرمان چرخاندن!
و امروز به ما...

دوستان و دشمنانت به حجب و حیاءات اعتراف کردند ولی... الان دیگر این کلمه بین ما جا ندارد.
چادرم سرم کنم عقب مانده خطاب میشوم...
حیاء پیشه کنم، گوشه گیر و دیوانه خطاب میشوم...

زینب (س) جان، اینجا هم برای خودش کربلایی ست، ولی ای کاش زینب هایی مثل تو بودند، آن طرف حجاب از سر هم کیشانم می کشند ولی این طرف به زور بهشان می گویند خواهرم حجاب!

باور کن اینجا کشور اسلامی ست! همه شهادتین گفتند، همه موقع محرم، عزادری برادرت امام حسین (ع) را می کنند، همه نذری می دهند، سینه می زنند، گریه میکنند، اسم تو را که می شنوند می گویند زنی بود که تاریخ شبیه اش را به خودش ندید... زینب یک مرد بود!

نگذار زخم دلم سر باز کند، حرف برای گفتن زیاد دارم، ولی دیگر نه کسی گوش شنوایش را دارد و نه من نای گفتنش را...
بخدا خسته ام...

زینب (س) جان، دلم جرعه ایی نگاه میخواهد
نگاهم کن...

goldokhtar.parsiblog.com



   نوشته شده در دوشنبه 90/8/2  توسط  



ح س ی ن فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یا
ح س ی ن! لبیک...
ح س ی ن
نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز  می گویم: لبیک یا
ح س ی ن!
ح س ی ن شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا
ح س ی ن!
ح س ی ن سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یاح س ی ن! لبیک...

ح س ی ن از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...

ح س ی ن رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...

ح س ی ن سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، ح س ی ن به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...

ح س ی ن
به مهدی نگاه می کند و می گوید:
"مهدی
من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم من کسی نبود یاریم کند و ادعا کننده ای هم نبود تو از من مظلوم تری..."
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."
مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مهدی
تنهاست...ح س ی ن تنهاست...
کربلایی دیگر در راه است...

--------------------------
وبلاگ یادداشت های یک طلبه



   نوشته شده در دوشنبه 90/8/2  توسط  



<      1   2      

آخرین مطالب


یا امام حسین ع
یا حسین
بیا بیا گل نرگس
نانو پزشکی
لغت نامه ی با مزه
این فرخنده روز بر مسلمانان مبارک
بازی های دوران کودکی...
قهرمانی والیبال دانش آموزی
65/8/4 عملیات فتح 2
59/8/4 عملیات 34 روزه ی خرمشهر
[عناوین آرشیوشده]

مقام معظم رهبری

درباره ما ...
 
 
آرشیو مطالب
 
نویسندگان