سپیده ی صبح


بزرگ مرد تاریخ

 
 
لوگوی دوستان
گنجینه احادیث

جستجو گر گوگل

امارگیر حرفه ای سایت



ح س ی ن فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یا
ح س ی ن! لبیک...
ح س ی ن
نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز  می گویم: لبیک یا
ح س ی ن!
ح س ی ن شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا
ح س ی ن!
ح س ی ن سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یاح س ی ن! لبیک...

ح س ی ن از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...

ح س ی ن رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...

ح س ی ن سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، ح س ی ن به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...

ح س ی ن
به مهدی نگاه می کند و می گوید:
"مهدی
من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم من کسی نبود یاریم کند و ادعا کننده ای هم نبود تو از من مظلوم تری..."
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."
مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مهدی
تنهاست...ح س ی ن تنهاست...
کربلایی دیگر در راه است...

--------------------------
وبلاگ یادداشت های یک طلبه



   نوشته شده در دوشنبه 90/8/2  توسط  



آخرین مطالب


یا امام حسین ع
یا حسین
بیا بیا گل نرگس
نانو پزشکی
لغت نامه ی با مزه
این فرخنده روز بر مسلمانان مبارک
بازی های دوران کودکی...
قهرمانی والیبال دانش آموزی
65/8/4 عملیات فتح 2
59/8/4 عملیات 34 روزه ی خرمشهر
[عناوین آرشیوشده]

مقام معظم رهبری

درباره ما ...
 
 
آرشیو مطالب
 
نویسندگان